نگاهی به نمایش حاضر در جشنواره تئاتر گلستان
« هبوط» به تصویر کشیدن لایه های زیرین جامعه است که دچار انحطاط شده
«هبوط» از نمایشهای اجرا شده در روز سوم سی و دومین جشنواره تئاتر استان گلستان به نویسندگی امیرحسین صیدآبادی و کارگردانی امید ابراهیمی میباشد. مجتبی طالبی نویسنده، کارگردان، سرپرست واحد نمایش رادیو گلستان، مدرس دانشگاه و منتقد تئاتر یادداشتی بر این نمایش منتشر کرده است که در ادامه میخوانید.
تئاتر گلستان_مجتبی طالبی: نمایش هبوط به نویسندگی امیر حسین صیدآبادی و کارگردانی امید ابراهیمی ۲۹ آبانماه در سالن نگاه اجرا شد .
قبل از اینکه در مورد این نمایش چند نکته را یادداشت کنم باید در مورد هبوط بگویم .
هُبوط یا هُبوطِ انسان، مفهومی در دستگاه نظری و آموزههای اسلامی، یهودی و مسیحی است. هُبوط به نافرمانیِ انسان در برابرِ خدا و فرستادنِ او به زمین اشاره دارد... هبوط یعنی فرود آمدن !
در فرهنگ اسلامی ، هبوط به معنای تنزل جایگاه و مقام نیز آمده است .
هبوط آدم و حوا به زمین ، یک انتقال است .
اما نه انتقالی که أبدی باشد بلکه خدا راه دوباره برگشتن ( عروج ) را به آنها نشان داده است .
حال انسان است و قوه ی اختیارش ؛ می خواهد پس از هبوط ، عروج کند ، می خواهد سقوط کند !!
پس ما با سه کلید واژه مواجه ، هستیم ؛
هبوط ، عروج ، سقوط ...
اینک به نمایش بازگردیم ...
به عقیده ی بنده ، نمایش اجراء شده ، به تصویر کشیدن « سقوط » بود ، نه هبوط !
۱ . نمایش « هبوط » به نویسندگی آقای صیدآبادی و کارگردانی امید ابراهیمی ، به تصویر کشیدن لایه های زیرین جامعه است که دچار انحطاط شده است . آن هم معطوف کردن توجهات به نسل جوان و دانشجو که متأسفانه مدت هاست فراموش شده اند و انحطاط دقیقا از جایی شروع شد که همین نسل فراموش شد !
بنابراین ، باید به آقای امید ابراهیمی و دوستان هنرمنداش تبریک گفت که دردی مشترک از جامعه را فریاد کردند .
دردی که حتی روشنفکران ِ خزیده در کافه های روشنفکری ، به آن توجه نمی کنند . این نمایش ، در درجه اول به جای محکوم کردن دولت ، حاکمیت و ... از فرد شروع می کند ! این افراد هستند که وسوسه می شوند و هبوط می کنند ( سقوط می کنند . )
البته این به معنای بی تأثیر بودن جامعه و حاکمیت نیست ، بلکه نویسنده با زیرکی تمام ، ضمن نقدجامعه ، إبلیس درونی هر فرد را نمایان می کند و نقشش را در تخریب شرایط اجتماعی بازگو می نماید .
ظاهر کثیف و پلشت این نمایش ، باطن جامعه ای است که در آن «صاحب خانه» پنهانی درگیر نفسانیات است و همه را درگیر خود کرده ...
سه دختر و سه پسر که من رنگ آنها را خاکستری می بینم نه سیاه ، فرزندان جامعه ای هستند که می خواهند بروند ، به کجا ؟! به آلمان ! این «آلمان »آرمانشهر خستگان از «خانه» است ! خستگان از خانه و جامعه ای که خود ساخته اند ! آنها حتی اگر به آلمان برسند ، آنجا را هم ...
اما «صاحبخانه» !!
من صاحبخانه را «سیاه » می دانم !
صاحبخانه ای که به ظاهر پناه دهنده است اما در باطن بدش نمی آید که همه بروند !! این همان نقد زیرکانه ی نویسنده بر شرایط اجتماعی است .
۲ . از لایه ها و زوایای پنهان نشانه شناسانه که بگذریم ، عنوان کردن مشکلات جوانان به زبان هنر ، به این اثر شرافت بخشیده و اگرچه در سیاه نمایی و پیوند اتفاق ها با هم ، قدری اغراق شده است ، اما تلنگر می زند !
این تلنگر ، مناسب است ، اما در سالهای اخیر ، توجه به این نوع مضمون در فیلم های بسیاری منعکس شده است و گویا بازی بعضی از بازیگران نیز متأثر از همین فیلم هاست .
۳ . وظیفه ی هنر و هنرمند در حوزه ی مسائل اجتماعی ، درمان درد نیست ، بیان دردهاست . این اثر در بیان دردها ، موفق عمل کرده است و ای کاش مدیران پرمدعای نهادهای فرهنگی ، پای منبر این نمایش می نشستند و می دیدند که جامعه از چه و به کجا فرار می کند ؟!
من منکر وجود دانشجویان تراز و نخبه و متعالی نمی شوم اما پنهان کردن دردهای مشترک این گروه اجتماعی ، به صلاح هیچ نهاد فرهنگی نیست . ( خدا می داند در برخی خوابگاه ها چه می گذرد و در خانه های مجردی جوانان چه روی می دهد ! ) نمایش رکاکت لفظ داشت ؟! باکی نیست ! گاهی باید رکیک سخن گفت که شنیده شوی ! بنابراین باید از نویسنده و کارگردان و عوامل این نمایش تشکر کرد که توانستند بیان کننده ی دردهای اجتماعی باشند .
البته بازی خوب و روان مهدی صمدی با آن دیالوگ های طنازانه ، زمان طولانی نمایش را اندکی شیرین و قابل تحمل می کرد .
۴ . تعداد نقش آفرینان این نمایش ، زیاد است و قصه ها چنان به هم پیوند می خورد که اندکی موجب سردرگمی مخاطب می شود و باورپذیری این همه اتفاق توأمان را سخت می کند .
در آثاری اینچنین ، «باورپذیری » باعث «همزادپنداری» می شود.
۵ . موسیقی متنِ نمایش ، اگرچه موسیقی درستی بود اما ای کاش القائاتی چون وحشت و هراس و ... به وسیله ی بازی بازیگران صورت می گرفت .
۶ . پیشنهاد می شود که این نمایش برای مدیران فرهنگی و رئسای دانشگاه ها و متولیان امور جوانان به اجراء درآید تا شاید تلنگری باشد برای اینکه بدانند زیر پوست خانه های مجردی و خوابگاه های دانشجویی چه می گذرد ! مسئله ی فرار جدی است ! تکرار می کنم ! فرار از «چه» به «کجا » ؟!
آیا موفقیت در آن فرار ، هبوط ( سقوط ) است یا عروج ؟!
این نمایش ، نقش صاحبخانه ( حاکمیت ) را در این فرار یا به تعبیری - نقش صاحبخانه را در هبوط ( سقوط ) نادیده نگرفته است !!
امیدوارم از این گروه در آینده بازی های پخته تر و انسجام بیشتر در خلق درام و خلاقیت بیشتر در کارگردانی را شاهد باشیم . به این گروه خداقوت گفته و برایشان آرزوی توفیق می کنم .